سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یگانه ترین یار

فرزند مرده تواند خفت ، و مال ربوده دیده بر هم نتواند نهفت . [ و معنى آن این است که او بر کشته شدن فرزند شکیبایى دارد و بر ربوده شدن مال طاقت نیارد . ] [نهج البلاغه]

نویسنده:   مینا ومحمدرضا(84/4/18 ::  11:29 صبح)

آری آغاز راه دوست داشتن است،
گرچه پایان راه ناپیداست،
من به پایان دگر نیندیشم،
که همین دوست داشتن زیباست!

برای تو می نویسم تویی که عزیزترینی واسه من!
همین امروز برای من مهمه، همین امروزی که تو ، وجودت، قلبت بمن تعلق داری!
دیگه نمیخوام به چیزای فکر کنم که روحم رو آزار میدن!
نمیخوام به این فکر کنم که شاید فردا نباشی!
میخوام این برام مهم باشه، که الان زنده هستم و میتونم با تمام وجودم دوستت داشته باشم!
مهم این که الان میتونم بهت عشق بورزم، میتونم در کنارت باشم!
دیگه برام اهمیتی نداره فردا چی میشه، نمیخوام اجازه بدم فردایی که نیامده و نمیدونم چی میخواد بشه امروزم رو خراب کنه!
آری امروز هستی و همین برای من کافیست!!
********************

امشب تا صبح به یاد تو خدا را در آغوش کشیدم!
و تا خود صبح توی بغل خدا اشک ریختم!
نمیدانم!
امشب خیالم طوفانی است،
با اشکم دلتنگی را درو میکنم،
و بر دشت باران خورده نگاهم می نشانم،
امشب تنهایی ام را با یاد تو قسمت میکنم،
دست به دامان خاطره ها می شوم،
خودم را به دست گذشته می سپارم،
و اشکهایم سرازیر میشود،
اشکهای که تمامش از سر دلتنگیست،
امشب به خاطر داشتنت تا آخر دنیا رفتم،
ولی!
فقط سکوت را دیدم!
...
عزیز دل!
مرا ببخش که بی تو،
راهی این سفرمی شوم
...

***********************************

من و تو باز هم از ته دل،
در کنار هم ،
‌دست در دست هم،
‌قدم زنان توی جاده سرسبز زندگی خواهیم خندید!
دلتنگیها و گریه هامون تمام میشه، فقط یاد و خاطره اش با ما می مونه!
بعدش! من و تو برای خودمون با عشقمون یه باغچه پر گل درست می کنیم!
توی باغچه امون از بذر عشقمون می پاشیم!
آنوقت از بارون عشقمون به باغچه آب میدیم، تا که بذر عشقمون جوانه بزنه! تا عشقمون همیشگی باشه!
بعدش تو، تموم قشنگی دنیا رو هدیه می کنی به چشمهای خسته من!
آنوقت! منم چشمهام هدیه میکنم به تو! تویی که عزیزترینی واسه من!
من این دنیا رو با تو میخوام، همه قشنگی های زندگی رو میخوام با تو داشته باشم!

***********************************************************

اشک می ریزم، گریه سر میدهم!
صدای هق هق گریه ام تمام بستر تنهایی ام را پر میکند!
میدانم، خوب میدانم!
گریه هیچ وقت دردی را درمان نبوده!
ولی باز هم گریه میکنم!
این روزها تنها پناهگاه دل گرفته ام، همین اشکهایست که از چشمانم جاری میشود بی‌ آنکه بتوانم کنترلش کنم!
عزیز دل هیچ میدانستی!
این روزها در بستر تنهایی خویش، یاد و خاطره ای تو را در آغوش می کشم و به خواب می روم!
آری! آری!
این روزها تنها تسکین دهنده ای دل گرفته و غمگینم، یاد و خاطره ای توست!
تویی که بهترینی!                          

                                       (مینا)  



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

صفحه اصلی

شناسنامه

ایمیل

 RSS 


کل بازدید:9412

بازدید امروز:22

بازدید دیروز:0


پارسی بلاگ

وبلاگ های فارسی

بخش مدیریت




اوقات شرعی


درباره خودم

یگانه ترین یار

لوگوی خودم

یگانه ترین یار




حضور و غیاب

یــــاهـو


اشتراک

 
>

آرشیو

تابستان 1384
بهار 1384

. با پارسی بلاگ نویسندگی را آغاز کنید